loading...

آبی نویسِ هیوا

بازدید : 716
سه شنبه 15 ارديبهشت 1399 زمان : 0:24
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

آبی نویسِ هیوا
قرار بود دیگه منفی نویسی نکنم اما نمیتونم...

خیلی احساس بدبختی میکنم خیلی...

احساس میکنم سربار خانواده م و این احساس هم درسته....هیچ چیز برای افتخار کردن ندارم جز بغضی که بعد مدت‌ها شکسته و یکم اروم ترم میکنه.

اونقدری احساس بدبختی میکنم که الان اگر فرشته مرگ بیاد سراغم با سر میپرم بغلش و میگم تمومش کن لعنتی... تمومش کن...

احساس خواری میکنم .احساس ذلت... نمیتونم توضیح بدم چون واژه‌‌‌ای ندارم...

خدایا لطفا اگر واقعا همه چی درست میشه فردا بیدارم کن...اگر التماست میکنم تمومش کن....

من دیگه توان ندارم... کشش ندارم...اصلا هیچی ندارم.... هیچی...

من بریدم... بریدم....

برچسب ها
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 12
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 16
  • بازدید کننده امروز : 12
  • باردید دیروز : 1
  • بازدید کننده دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 55
  • بازدید ماه : 146
  • بازدید سال : 260
  • بازدید کلی : 40612
  • کدهای اختصاصی